Ayan

6 years ago 761K 25K
اختناق، تنها سهمم از نفس بود وقتی آدما به زر و زور و تزویر تکیه کردن
چه تلخ، کتاب تاريخ من عتاب جاوید حق دلیل بغض بی بديلم که کرد این چهره در هم
جهان به ته رسید تو شاهراه قصه، سر نزد از افق اما آفتاب عشوه گر، زمونه کرد لباس راه راه فتنه تن حق داد داد شکوه سر کار کار سحره نه؟
گلایه عیان شد خاستگاه بیان شد
سر سودایی من پی به سرّ سران برد که گر گرفت دلم جيگرم شد برشته تر
تا دیدم چیزی که جلومه نصف که حقه کفره نصفشم
د مگه خدا یکی نی پس بگو چرا این همه بت به شکلشن؟
چرا از مصلحت میگی بگو از چیزی که پنج ساله گره خورده بش دلم این دلی که خسته است منتظره بلکه فرجی شه
دنیا رو همه آز و طمع دیده تعجبش از اینه که چرا هنوز اونو ندریده جور
شاید یه کسی از دل آتیه طلبيدتش ها؟
بگو کی میدونه چي؟
براچي براکي دیوونه شی؟
وقتی حتی یه نفر هم تو رو نفهميدتت
با این غم تنهایی و این بغض شکننده
تو ظلمت دوران این اوضاع زننده
بی هیچ پشتوانه و بی هیچ برگ برنده
گستاخم و گستاخم و گستاخم و گستاخ

من به سخن عیان کنم آنچه به من ننگ آید
شورم و آشوب اگر عرصه به من تنگ آید
گرچه که در پیش من از سحر صد ارژنگ آید
قاتل دیوان ز همین طالع خرچنگ آید
تو ببین جنگ و همین آتش افروخته را
تو بزن زخم مدام این جگر سوخته را
تو بخوان قسمت، لبهای به هم دوخته را
من به سخن عیان شوم گرچه به سر سنگ آید

داغشون روی پيشونيشونه من پشت دستم
عهد کردم که رو برنگردونم از اصلم
حلال زاده ام د ناز شستم
خراب میشم وقتی میبینم تخم حرومايي مثل اونا رو مسند نشستن
بلبلم زبونم؟ هستم که هستم آره
بلبل زبونم میثم تمارم دیر نی هنوز هم بگو بکنن همین امشبه بردارم بگو هر حقی رو که خوردن هر گندی که زدن ازش خبر دارم بگو چی شده حالا که بعد عمری از من طلبکارن ها؟؟
شهریار شهر عشق لایزال من کوش؟
اون که خوب می دونست که شب تو اوج سکوتش ميگفتش از نور
حیف که اندوه
پاشید اسید شک رو چهره باورا
وقتی کاخشو کرد کدخدا رو سکه ها بنا تازه شروع شد دوره ی رشوه دادنا
ببین هر چی که زشت بود شدش به اشتباه حلال
داداشی دل من پره که دارم میگم از این قصه ها برات
این قصه مرد میخواست که صبر کنه یک سر میخواست تب کنه واسه حقیقتی که این روزا کمتر کسی میشه غمخورش
مشکل از خود مردمه؟
مشکل از خود مردمه آره ولی بگو بینم چجوری میشه که یه روزی ببینیم همه مشکلات حل شده ها؟

سازه از پایه خرابه پس
حرامه ترانه چون
عيانه کلام من
هماره سرابه شوق
آتیه سرباز خوبی واسه حق نميشين اگر که دجال شاه الانتون
ببینید چي دارن کف دستشون
از دادن؟ بيدادن؟ چین؟ چیو از دست دادن واسه رسیدن به اینی که هستن؟
من که میگم سخت کذابن و طماعن
جنگ بهونه اس اونا همه تو صلحن
می ترسوننت با پا خودت بري تو غربت
فداشي واسه بقای اونا هر کاری میکنن از رو عقده است
این سنت همیشه پيروزه تا تویی سهراب و اون رستم
میزنن ميبرن ميکشن ميچاپن میخورن بی قید و بند و ما محکوميم به دیدن و ترسیدن از این ديوي که واسمون ساختن از وقتی بهمون چیره شدن
من از این بیشه بیزارم چون نمی بینم توش از تبار و کیش خودم
ولی اینجا میمونم تا برسه زمان انتقام و رد بشن سرا از دم تیغ دو لب

منم ندای حق که نفهميدش هیچکس
عیان شدم که شب از صحنه برم خویشتن
حرامیان بکنید آه و ناله بیشتر
امروز روز انتقامه
انتقام از تاریکی
روز انتقام از این شهر
Fuck the system